اندیشه هایم |
به نام هستی بخش احساس چند روز پیش بود که، آقای حداد عادل در برنامه خندوانه حضور پیدا کرد. اون روز رو از اول تا آخرش دیدم. حتی تکرارش رو. یکی از مطالب خوبی که آقای حداد عادل گفت، در مورد ریشه ی مشترک، خنده و گریه بود. این که هر دوتاشون از یه جا منشاء می گیرن. اون موقع رامبد جوان رو دیدم که، با تردید، قبول کرد که حداد عادل درست می گه. رامبد جوان شاید تا به حال فکر می کرد که این خنده هست که برای بدن خوبه و حال آدم رو بهتر می کنه. اما اون روز، حداد عادل، حرف جدیدی برای رامبد زد و رامبد به فکر فرو رفت. به فکر فرو رفت تا اینکه... تا اینکه دیشب، تو برنامه ی خودش از جانبازانی ویژه استقبال کرد. جانبازانی که روانشون رو در راه خدا ایثار کرده بودند. جانبازانی که شخصیت و شادابی خودشون رو در راه خدا ایثار کرده بودند. جانبازانی که شاید بدنی سالم داشتند، اما روح و روانشون دچار بیماری شده بود. اینجا دیگه کمتر کسی پیدا می شه تا بتونه تا آخر عمرِ این عزیزان، همراهیشون کنه. کمتر همسری دیگه پیدا می شه تا بتونه، شوهرِ جانبازِ اعصاب و روان خودش رو تحمل کنه، چه برسه به اینکه بهش عشق هم به ورزه. جانباز هم اینو می دونسته که هنگام خداحافظی از همسرش، قول داد تا سالم برگرده یا شهید بشه. و وقتی می بینه به جانبازی ِسختی دچار شده، به همسرش می گه حالا که این طوری برگشتم، عذابت نمی دم و تو آسایشگاه می مونم. جانباز، وقتی داشت نامه عاشقانه ی خودش رو می خوند، همه ی ما اشک تو چشمانمون جمع شده بود. اشکی زیبا. اشکی درست مثل همون خنده های روزهای قبل و قبل تر تا دیروز تو خندوانه می خندیدیم و حالمون خوب می شد، دیشب، گریه کردیم و دیدیم حالمون بازم خوب شد، شاید حتی خیلی بهتر. دیشب، گریه ی ما، حتی اشک شوق هم نبود. یه اشک غم انگیز بود. اما غمی باز هم مثبت. درست مثل غم مثبتی که اینجا داشتم. باز هم غمی که حال غمگین ما رو به سمت احساس خوب و مثبت می کشونه. رامبد جوان، ممنون که بهم یادآوری کردی، که غم مثبت چه شیرینه. ممنون که نشون دادی، گریه ی مثبت، می تونه مثل نمک زندگی، لذت زندگی ما رو افزون تر کنه. و دل ما رو از شیرینی زیاد خنده نزنه و مبتلا به مرض قند، نکنه. [ سه شنبه 94/6/31 ] [ 4:54 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |